دختر شیطون من
سارینای ناز مامان و بابا:
هر روزی که می گذره و بزرگتر می شی هم خیلی شیرین زبونی می کنی و هم شلوغ تر و کنجکاوتر .
بعضی وقتها واقعا حس می کنم که دارم کم می آرم ؛ دیگه همه چیز رو از جلوی دست تو جمع کردم ولی ماشاالله قدت که داره بلند تر می شه بازم به همه چی دستت می رسه و من خیلی نگران پریزها هستم چون همینکه غافل می شم می ری به طرف آن منم مجبور شدم جلوی همه ی پریزها برات سد معبر درست کنم.
نمی دونم از دست توی خرابکار کوچولو چه کار باید بکنم؟ الهی که من فدای تو بشم تپلی من
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی