سارینا هدیه آسمانی

پاییز 90

عکس بالایی رو سارینا جلوی در خونمون گرفته تو خیابون پشتش هم استادیوم ورزشی هستش   عکس بالایی رو هم خانومی تو ماشین همسایه بالایی مون یعنی آننه جانشون گرفتن       این یکی رو سارینا خانم توی استادیوم گرفتن که برای پیاده روی تشریف برده بودن     این عکس رو هم وقتی که رفته بودیم کنار رودخونه گرفتن ...
2 آذر 1390

عشقم سارینا

سلام خدمت همه دوستهای گل نی نی وبلاگی که تو این مدت بهمون سر زدید و حالمون رو پرسیدید یک چند وقتی بود که نتونستیم با هم باشیم از امروز دوباره بهتون سر می زنیم و می اییم پای نت سارینا جونم داره روز به روز بزرگتر و خانمتر می شه البته خیلی هم شیطونه خانم کوچولو هر روز برای من و بابایی دعا و مناجات می خونه فقط هم این مناجات رو از حفظه که: هوالله پروردگارا قلب صافی چون دُرّ عطا فرما. همین هم که تموم می شه خودش زودتر از همه برای خودش کف می زنه و خودش رو تشویق می کنه. الهی من قربون این قلب کوچیک و دل مهربونت بشم مامانی.
2 آذر 1390

سارینای نازم چشمهاش اوف شده

دختر نانازی من آخ که تو چقدر شیطونی مامان امروز صبح همین که من یک لحظه از اتاق بیرون رفتم سریع سراغ لوازم آرایش رفتی و چشمهات رو مداد کشیدی نمی دونم مداد به چشمت خورده یا ... بالاخره که چشمات عفونی شد و مدام ازش اشک می آمد تا اینکه قطره ریختیم و خوب شد . از صبح هم که رفتیم مهمونی به جز آه و ناله کردن صدات در نمی آمد همه می گفتن آخ سارینای شیطون ما چشمات اوف شده دیگه صدات در نمی آد چقدر تو امروز بیحالی کوچولو الان خدا رو شکر بهتری خوابت برد و منم اومدم پای نت خوب بخوابی خوشگل مامان خیلی دوستت دااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا...
12 شهريور 1390

خاطرات دختر ناز مامان

سارینا جونم عروسک قشنگم یک چند وقتی هستش که نتونستم خاطرات تو رو به طور مستمر برات اینجا بنویسم می دونم تا حالا چند بار بهت قول دادم که بعد از این خاطراتت رو می نویسم ولی متاسفانه بد قولی کردم ولی ایندفعه مطمئن باش که حتما اینکار رو انجام می دم آخه به لطف خدای مهربون قسمت بزرگی از مشکلاتمون حل شد و  حالا از نظر روحی خیلی آرومتر و بهترم گلم آخه بالاخره کارامون درست شد و به امید خدا می خواهیم بریم. خوب حالا بریم سر خاطرات سارینا خانم: از وقتی که خونمون رو عوض کردیم با همسایه های جدید حسابی دوست شدی و با اینکه اونها ایرانی نیستند حسابی ارتباط برقرار کردی و به قول اونها خودت رو تو دلشون جا کردی به طوریکه سو...
9 شهريور 1390

بیاناتی راجع به اطفال

مادامی که این اطفال در کنارت هستند تا می‌‌توانی‌ دوستشان بدار، خود را فراموش کن و به‌‌ ایشان خدمت نما شفقت فراوان خود را از آنها دریغ مدار ، مادامی که این موهبت با توست قدرش را بدان و نگذار هیچ یک از رفتار کودکانه آنها بدون قدردانی بماند این شادمانی که اکنون در دسترس توست مدت زیادی نخواهد ماند ، این دستان نرم کوچکی که در دست تو اشیانه دارند در حالی‌ که در آفتاب قدم می‌‌زنی همیشه با تو نخواهد بود همینگو نه‌ این پاهای کوچکی که در کنارت می‌‌دوند و یا صداها ی مشتا قی‌‌ که بدون وقفه و با هیجان هزاران سوال از تو می‌‌کنند تا آبد نیستند این صورتها ی قابل اعتماد که به طرف ...
30 خرداد 1390

شعری تقدیم به عشق مامانی

چون زلف توام جانا در عین پریشانی چون باد سحرگاهم در بی سر و سامانی من خاکم و من گردم من اشکم و من دردم تو مهری و تو نوری تو عشقی و تو جانی خواهم که ترا در بر بنشانم و بنشینم تا آتش جانم را بنشینی و بنشانی ای شاهد افلاکی در مستی و در پاکی من چشم ترا مانم تو اشک مرا مانی در سینه سوزانم مستوری و مهجوری در دیده بیدارم پیدایی و پنهانی من زمزمه عودم تو زمزمه پردازی من سلسله موجم تو سلسله جنبانی از آتش سودایت دارم من و دارد دل داغی که نمی بینی دردی که نمی دانی دل با من و جان بی تو نسپاری و بسپارم کام از تو و تاب از من نستانم و بستانی ای چشم رهی سویت کو چشم رهی جویت ؟ روی از من سر گردان شاید که نگردانی ..................
30 خرداد 1390