مامان معصی تولدت مبارک
سارینای نازنینم امروز روز تولد مامانه خیلی دوست دارم که زودتر بزرگ بشی و من اون روزی رو ببینم که روز تولدم رو به من تبریک بگی دختر نازم وقتی که به این رویاهام فکر می کنم بی اختیار گل خنده روی لبهام می نشینه عزیز دلم هنوز که کوچولویی و این چیزها رو نمی دونی بنابراین منم از طرف تو شعر پایینی رو به خودم تقدیم می کنم تا روزی که ان شاءالله خودت بزرگ بشی و به مامان هدیه بدی
خیلی خیلی دوستت دارم عشقم
عزیز من,گل من
تولدت مبارک
قشنگ شدی,گل شدی
شدی مثل عروسک
رو سقف این اتاقه
یه عالمه ستاره
می خوان تولدت رو
جشن بگیرن دوباره
فشفشه های روشن
باربارک های رنگی
تو دستامون می رقصن
رقص به این قشنگی
وقتشه که فوت کنی
شمع ها رو خاموش کنی
شادی و مهر رو کنی
غم رو فراموش کنی
نگاه نکن اینقدر
تو آینه خودت رو
بیا ببر عزیزم
کیک تولدت رو
فوت کن,فوت کن,فوت کن
شمعها رو خاموش کن
فوت کن,فوت کن,فوت کن
عم رو فراموش کن
نگاه نکن اینقدر
تو آینه خودت رو
بیا ببر عزیزم
کیک تولدت رو
باز کن هدیه ها رو
بافاصله تک به تک
ان شا الله زنده باشی
همیشه خنده باشی
تو آسمون آبی
مثل پرنده باشی
اینجا که هر نگاهی
دیده چقدر تو ماهی
اسفند دونه دونه
چشم نخوری الهی