درد دلهای مادرانه امروز برای سارینای مهربون
سارینا جونم امروز مامانی خیلی خوشحاله آخه بالاخره بعد از اینهمه انتظار انگار داره نوبت ما هم می رسه تا خبرهای خوب رو بشنویم ؛ دیگه داشتم کم کم افسرده می شدم همین که شروع می کردم به گریه تو گلم زود می آمدی پیشم و اشکهام رو پاک می کردی و با اون زبان شیرینت می گفتی که گریه نکنم درسته که کلماتی رو که می گفتی واضح نبودند اما مامانها خوب زبون بچه هاشونو می فهمند و می خواستی که من بخندم همون موقع از خودمم خجالت می کشیدم که بخوام کم بیارم و تو رو هم ناراحت کنم نه مگه میشه که کم آورد وقتی که فرشته کوچولوی مهربونی که بهترین هدیه آسمانی است کنار آدم باشه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
عزیز دلم می خوام بهت بگم که اگه از افعال گذشته استفاده می کنم دلیلش اینه که تو وقتی بزرگ شدی قراره این مطالب رو بخونی و نه الان.
دختر تپلی خوشگلم خیلی زیاد دوستت دارم و عاشقتم اگه هر روز و هر لحظه هم خدای مهربون رو بابت دادن هدیه به این قشنگی شکر کنم بازم کمه خیلی خیلی کمه.
روز تولد تو
میلاد عشق پاک است
برای شکر این روز پیشانیم به خاک است