سارینا هدیه آسمانی

بیانات حکیمانه

مادامی که این اطفال در کنارت هستند تا می توانی دوستشان بدار خود را فراموش کن و به ایشان خدمت نما شفقت فراوان خود را از آنها دریغ مدار. مادام که این موهبت با توست قدرش را بدان و نگذار هیچ یک از رفتار کودکانه آنها بدون قدردانی بماند این شادمانی که اکنون در دسترس توست مدت زیادی نخواهد ماند. این دستان نرم کوچکی که در دست تو آشیانه دارند در حالی که در آفتاب قدم می زنی همیشه با تو نخواهد بود. هیمن گونه این پاهای کوچکی که در کنارت می دوند و یا صداهای مشتاقی که بدون وقفه و با هیجان هزاران سؤال از تو می کنند، تا به ابد نیستند این صورتهای قابل اعتماد که به طرف تو توجه می کنند یا بازوان کوچکی که بر گردن تو حلقه می شوند و لبا...
2 اسفند 1389

دلنوشته های دلنشین

                                                      ما گل‌های خندانیم                     فرزندان ایرانیم                        ایران پاك خود را                           مانند جان می دانیم        ما باید دانا باشیم          هشیار و بینا باشیم &nb...
2 اسفند 1389

خاطرات عشق من

  دختر کوچولوی نانازی من دیشب خیلی بی تابی کردی آخه چند روزی هست که خانم میثاقی اینا رفتند و تو بعد از چند روز وقتی برای اولین بار اونها رو از وب کم دیدی کم مانده بود که بری توی لب تاب و بعد که از اونها خداحافظی کردیم تو اینقدر بهانه گیری کردی که نگو و نپرس آخه دلت هوای اونها رو کرده بود می دونی گلم وقتی که اونها پیشمون بودند تو روز یکی دو ساعت پیششون می موندی و خیلی بهشون وابسته بودی ولی خدا رو شکر که بچه ها خیلی زود فراموش می کنند وگرنه ممکن بود خیلی اذیت بشی . یکی یک دونه مامان خیلی خیلی دوستت دارم و عاشقتم   ...
1 اسفند 1389

خاطرات فرشته ی کوچولوی مامان

  سارینای مهربونم ؛ دختر دوست داشتنی ام  من خیلی خیلی خوشحالم که تو با منی شاید با خودت بگی وای چقدر مامان این حرف رو تکرار می کنه ولی باید بهت بگم که اگه روزی هزار بار هم این حرف رو بزنم باز هم کمه آخه تو هدیه ی بسیار ارزشمندی از سوی خدای مهربون هستی و این رو بدان که همیشه در قلب منی.   عزیزدلم این روز ها خیلی دوست داری که با پازل بازی کنی البته بیشتر خراب کردنش رو دوست داری تا درست کردنش همیشه کف اتاق پر از پازل های تو هست منم با خودم گفتم حالا که خیلی دوست داری عکس خودت رو پازل کنیم.  دیشب خونه مون خیلی مهمون داشتیم تو هم حسابی شلوغی کردی و از خجالتمون در آمدی منم یک عکس یادگاری ا...
29 بهمن 1389

خاطرات دختر یکی یک دونم

  دختر نانازی من امروز آنقدر شیطونی کردی که نگو ماشاءالله خسته هم نمی شی بعدش هم کلی با هم بازی کردیم و خندیدیم تو روز هم که اصلا نخوابیدی ولی شب به قدری خسته بودی که بر خلاف همیشه ساعت 11 خوابیدی منم فرصت رو غنیمت دونستم و آمدم پای وبلاگت و از آنجایی که تو عاشق "آهنگ نازنین ناز نکن "هستی  منم این آهنگ رو تو وبلاگ تو گذاشتم سارینا جون وقتی که این آهنگ پخش میشه اگه تو خواب هفت پادشاه هم باشی سریع بیدار میشی یعنی عکس العملت در قبال این آهنگ آنقدر جالب و سریع هستش که ما کم می مونه از خنده غش کنیم تو انگار که دیونه ی این آهنگ شدی.گلم خیلی دوست دارم ...
27 بهمن 1389