سارینا هدیه آسمانی

هدیه ولنتاین سارینا جونم

 خوشگل مامان امروز برات یه هدیه ی گوچیک به مناسبت ولنتاین گرفتیم وقتی که بهت کادو رو دادم خیلی ذوق کردی و تلاش می کردی که خودت کاغذ کادوش رو پاره کنی وقتی هم که دیدیش کلی خوشحال شدی و همش مشغول بازی  با هدیه ات بودی منم سریع رفتم دوربین رو آوردم و چند تا عکس برای یادگاری ازت گرفتم  عشقم خیلی خیلی دوستت دارم عسلم   ...
26 بهمن 1389

happy valentine's our dear

سارینای خوشگل مامانی و حمید بابایی من و بابایی روز ولنتاین رو بهت تبریک می گیم و برات آرزوی بهترینها رو داریم و از یزدان پاک خواهشمندیم که همیشه همیشه حفظت کنه خیلی دوستت داریم عشقمون . به مناسبت این روز ما شام می ریم یک رستوران شیک و خوش می گذرونیم و این کارت رو هم تقدیم دختر نازمون می کنیم و هزار تا می بوسیمت.   ...
25 بهمن 1389

روز تولد مامان معصی

 دختر نانازی من سارینا جون دیشب تولد مامان بود خیلی بهمون خوش گذشت تو هم حسابی سر همه رو گرم کرده بودی  و برامون می رقصیدی  فقط کافی بود که یکی دست نزنه سریع بهش می گفتی دس دس وقت عکس گرفتن که نگو و نپرس بهت حس مدل بودن دست میده و حسابی ژست می گیری آخ که من الهی قربون دختر خوش عکسم بشم وقت کیک بریدن هم که نگو همش می خواستی که دستت رو به ژله روی کیک بزنی دختر تپلی من و ژله رو بخوری وقت کیک خوردن هم که همچین با اشتها می خوردی که نگو الهی که من فدای تو بشم عشقم . از تو و حمید بابایی هم خیلی ممنونم بابت کیک و هدیه هایی که برام گرفتید امیدوارم جبران کنم. ...
25 بهمن 1389

خاطرات دختر تپلی من

  عزیز دلم دیروز صبح با هم رفتیم بیرون و تو خیلی اصرار داشتی که خودت راه بیای و حتی نمی خواستی که دست منو بگیری آنقدر لذت می بردی که داری خودت راه میری و هر جا که برف بود روی برفها می رفتی و می خندیدی بعد که به سرازیری رسیدیم خیلی خنده دار شد چون نمی تونستی تعادل خودت رو حفظ کنی و کم مونده بود که بیفتی بالاخره بعد از کلی راه رفتن دیگه خسته شدی و اومدی بغلم حالا نمی دونی که من چه کیفی کردم خیلی لذت بخش هستش که آدم با دختر گلش قدم بزنه حس خیلی خیلی شیرینیه که نگو  و نپرس امیدوارم قسمت تو هم بشه ...
24 بهمن 1389

مامان معصی تولدت مبارک

 سارینای نازنینم امروز روز تولد مامانه خیلی دوست دارم که زودتر بزرگ بشی و من اون روزی رو ببینم که روز تولدم رو به من تبریک بگی دختر نازم وقتی که به این رویاهام فکر می کنم بی اختیار گل خنده روی لبهام می نشینه عزیز دلم هنوز که کوچولویی و این چیزها رو نمی دونی بنابراین منم از  طرف تو شعر پایینی رو به خودم تقدیم می کنم تا روزی که ان شاءالله خودت بزرگ بشی و به مامان هدیه بدی خیلی خیلی دوستت دارم عشقم عزیز من,گل من تولدت مبارک  قشنگ شدی,گل شدی شدی مثل عروسک رو سقف این اتاقه یه عالمه ستاره  می خوان تولدت رو جشن بگیرن دوباره  فشفشه های روشن  باربارک های رنگی  تو دستامون می...
24 بهمن 1389

شعر زیبای حسنی

توی ده شلمرود حسنی تک وتنها بود حسنی نگو بلا بگو تنبل تنبلا بگو موی بلند، روی سیاه ناخن دراز واه واه واه نه فلفلی نه قلقلی  نه مرغ زرد کاکلی هیچکس باهاش رفیق نبود تنها روی سه پایه، نشسته بود تو سایه باباش می گفت: حسنی میای بریم حموم؟ نه نمیام نه نمیام سرتو می خوای اصلاح کنی؟ نه نمی خوام نه نمی خوام کره الاغ کدخدا یورتمه می رفت تو کوچه ها الاغه چرا یورتمه می ری؟ دارم میرم بار ببرم دیرم شده، عجله دارم الاغ خوب و نازنین سر در هوا، سم بر زمین یالت بلند و پرمو دمت مثال جارو یک  کمی به من سواری میدی؟ - نه که نمی دم چرا نمی دی؟ واسه این که من تمیزم  پیش همه عزیزم، اما تو چی؟ موی بلن...
23 بهمن 1389

شعری که مامانی همیشه برای دخترش می خونه

  به نام خدا به نام خداوند رنگین کمان خداوند بخشنده ی مهربان خداوند سنجاقک رنگ رنگ خداوند پروانه های قشنگ خدایی که آب و هوا آفرید درخت و گل و سبزه را آفرید خدایی که از بوی گل بهتر است صمیمی تر از خنده ی مادر است خدایا به ما مهربانی بده دلی ساده و آسمانی بده دلی صاف و بی کینه مانند آب دلی روشن و گرم چون آفتاب ...
23 بهمن 1389

مادرانه های امروز

سارینای قشنگم ؛ دختر نازنینم این روزها خیلی دلم گرفته است برای همین هم خیلی کم به وبلاگت سر زدم آخه فقط اینطوری غصه هام رو بهت منتقل می کردم و الان چشمم به یک متنی افتاد که خیلی منو منقلب کرد و به فکر واداشت و باعث شد که غصه ها رو ببوسم و بگذارمشون یک گوشه برای همیشه و برای اینکه یک وقتی بد قولی نکنم و دنبال غصه ها نرم 2 تا تصمیم گرفتم اولیش اینکه اون متن رو تو وبلاگ تو هم بگذارمش و به تو هم قول بدم که دیگه غصه نخورم و دومیش اینکه اون رو پرینت بگیرم و رو دیوار نصب کنم تا همیشه جلوی چشمم باشه و هر وقت آسمون دلم دوباره بارونی شد من رو به خودم بیاره و قولم رو یادم بندازه.  خداوند به سه طريق به دعاها جواب مي ده...
22 بهمن 1389