I LOVE YOU
گل گلدون مامان و بابا
بهترین آرزوها را برایت به فرشته ها سپردم , نگاهت به آسمان باشد. سارینای ناز و خوشگل مامان و بابا قسم به فصل هستی به بلندی و پستی به خدایی که می پرستی به زمینی که نشستی عزیز مامان و بابا تو هستی دختر گلم هر روز که می گذره نسبت به روز قبل شیرین زبون تر می شی و کلمات بیشتری رو میگی و منظور خودت رو به خوبی می رسونی. نمیدونی که چقدر عاشق حمام رفتن با حمید بابایی هستی دیشب وقتی که حمید از سر کار برگشت و خواست بره دوش بکیره تو هم خواستی باهاش بری وقتی که بهت گفت: نه چه گریه و زاری راه انداختی اونم که از دلش نیومد اشکهای تو رو ببینه تو...
نویسنده :
مامان معصی
2:27
my dear
You are very beautiful dear sarina and we love you so much ...
نویسنده :
مامان معصی
2:53
دختر شیطون من
سارینای نا ز مامان و بابا: هر روزی که می گذره و بزرگتر می شی هم خیلی شیرین زبونی می کنی و هم شلوغ تر و کنجکاوتر . بعضی وقتها واقعا حس می کنم که دارم کم می آرم ؛ دیگه همه چیز رو از جلوی دست تو جمع کردم ولی ماشاالله قدت که داره بلند تر می شه بازم به همه چی دستت می رسه و من خیلی نگران پریزها هستم چون همینکه غافل می شم می ری به طرف آن منم مجبور شدم جلوی همه ی پریزها برات سد معبر درست کنم. نمی دونم از دست توی خرابکار کوچولو چه کار باید بکنم؟ الهی که من فدای تو بشم تپلی من ...
نویسنده :
مامان معصی
2:45
عشق مامان
الهی مامانی قربون اون چشمای خوشگل بارونی بشه . الهی من بمیرم و اشک تو رو نبینم گل همیشه بهارم. عاشقتم خیلی زیادددددددددددددددددددددددددددددددددد ...
نویسنده :
مامان معصی
4:15
آخر هفته خوش بگذره کوچولو
سارینا خانم خوشگل امیدوارم تعطیلات آخر هفته خوبی داشته باشید. خیلی خیلی من و حمید بابایی به شما ارادت داریم و می بوسیمتون. شما هم خیلی به مامان لطف داری و شبها اصلا نمی خوابی و نمی گذاری که منم بخوابم ای دختر بلا ...
نویسنده :
مامان معصی
13:47
شب به خیر گلم
سارینای ناز مامان الان در حال شیر خوردن تو بغلم خوابت برد .خدای من در خواب چقدر معصوم و شکنندده دیده می شی البته تو همیشه جیگری عشقم پس مامانی هم بهت می گه که: امیدوارم امشب که می خوابی سفر زیبایی داشته باشی به دنیای رویاها عزیزترینم ، تا برگردی به انتظارت بیدار میمونم . . . شبت بخیر. هزاران هزار بار می بوسمت ...
نویسنده :
مامان معصی
0:27
خاطرات سارینا جون
نانازی مامان از دیروز صبح خونه مهمون داشتیم تا یک ساعت پیش برای همین من نتونستم به وبلاگت سر بزنم . اگه بدونی امروز چه کارها کردی همش مشغول بازی و شلوغی دیگه داشتم کم کم از کوره در می رفتم ها از یک طرف حسابی خسته بودم از طرف دیگه تو همش غر می زدی و دوست داشتی هر کاری که می کنی هیچی بهت نگم حتی وقتی داری خرابکاری می کنی دیگه یاد گرفتی خیلی زود همینکه چیزی رو که می خوای اگه نگیری بزنی زیر گریه و از این راه بدست بیاریش ولی نمی دونی که مامانی حسابی حواسش جمع هست. ها ها ها ............ خیلی دوستت دارم گلم هزار تا بوس ...
نویسنده :
مامان معصی
3:02