نانازی مامان از دیروز صبح خونه مهمون داشتیم تا یک ساعت پیش برای همین من نتونستم به وبلاگت سر بزنم . اگه بدونی امروز چه کارها کردی همش مشغول بازی و شلوغی دیگه داشتم کم کم از کوره در می رفتم ها از یک طرف حسابی خسته بودم از طرف دیگه تو همش غر می زدی و دوست داشتی هر کاری که می کنی هیچی بهت نگم حتی وقتی داری خرابکاری می کنی دیگه یاد گرفتی خیلی زود همینکه چیزی رو که می خوای اگه نگیری بزنی زیر گریه و از این راه بدست بیاریش ولی نمی دونی که مامانی حسابی حواسش جمع هست. ها ها ها ............ خیلی دوستت دارم گلم هزار تا بوس ...